اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد    گناه بخت پریشان و دست کوته ماست*

شروع، خواه شروع داستان باشد خواه شروع یک وبلاگ، مسئولیت می‌آورد، نگرانی و تبعات و حالا که سال نو شده و من نیز اصولا به این سال نو شدن خیلی اعتقاد دارم، بهونه‌م جور شد و شروع کردم. نه از سر کم حوصلگی و تنهایی، بلکه گفتم خود را با دیگران درمیان بگزارم.

سعی می‌کنم در این وبلاگ خودم باشم فارغ از همه بندهای نابند. سعی می‌کنم وقت کسی را نگیرم از خواندنش و واقعیتی، اطلاعاتی، موضوع مهمی را به عرضش برسانم یا لبخندی بر لبی بنشانم. سعی می‌کنم اوضاع را بهتر کنم حتی با نوشته‌هایم، سعی می‌کنم به کسی کمک کنم، که شاید او خودم باشم.

سال نو، بهانه ایست یادآورد اینکه هر لحظه عمر فرصت تغییر است و "نوروز جمشیدی یعنی هزاران سال پیش نیکان ما همین لحظه همین احساس را داشته‌اند."**


*حافظ
**منبع ناشناس