سنگ قبر فروشی

هرروز صبح که میزنم بیرون، تو مسیر اتوبوس قبرستون نمیبینم اما سنگ قبر فروشی میبینم. آن سنگ های سخت و سنگین می باید که بر روی سینه ما روزی سنگینی کند. سنگ هایی که حالا برای فروش است و روبروی مغازه دلبری میکنند که بروند سر مرده ای بنشینند. سنگ هایی دلبر برای فروش اما ناامید یا خوشحال کننده برای زنده ها.
باشد که بیشتر به فکر مرگ باشم، باشیم...