چند وقت پیش یک استاد روانپزشکی دانشگاه پرینستون یک رزومه از بخشی از شکستها و درخواستهایی که رد شده بود نوشت و به صورت آنلاین در دسترس عموم قرار داد. اینجا میتونید بخونیدش. خودش هم گفته که این اولین باری نیست که کسی در این (سطح بالاای از تخصص و جایگاه شغلی) همچین کاری میکنه و چند نمونه از این کارها رو هم گذاشته. الحق که کار جالبیه. به قول خودش این موفقیتها هستن که دیده میشن (و شکستها رو زیر قالی جارو میکنیم، و با خجالت پنهانشون میکنیم.)
اما وقتی فکر میکنم، میبینم به قولی، شاید شجاعت در آن باشد که در حین این شکستها هم، آدمی بتونه سرش رو بالا بگیره و بگه دارم شکست میخورم، دارم میشکنم، رد شدم، به نتیجه نرسیدم، دلم پره، درست نشد، راه نمیافته، به بیراهه دارم میرم و در همین حال هم سرش رو بالا بگیره و به آیندهای با موفقیت نگاه کنه. فکر میکنم این کار شدیدا سخت باشه. بله وقتی به ساحل سلامت (اگر بشه گفت ساحل سلامتی وجود داره) رسیدیم راحت میتونیم بگیم دریای پر تلاطمی بود اما گذر کردم، طوفانهای شدیدی داشت اما زنده رسیدم، اما در حین این طوفانها هم میشه سر به بالا گرفت؟
حسی وجود داره در من برای نوشتن در مورد این سختیها آنهم نه با نگاه افسوسخورِ ناامید بلکه با نگاهی گذرا به تمام این سختیها. اگرچه نیازمند عظمی عظیم دارم تا بندهای خجالت، معاملات اجتماعی و حرفهای مردم رو کنار بگذارم. شاید برای اون استاد افتخاری باشه که بگه بله این سختیها تموم شد و الان موفقیت در کنار من نشسته، در حالی که شکستهای زیادی رو دیدم و دید اطرافیانش نسبت به او حتی بهتر شه و همین طور هم شده. اما برای کسی که در شکستها به سر میبره آیا همان دید عمومی وجود داره؟ شاید هم به حرف مردم زیاد بها میدم، که البته میدم.
در هر صورت من این کار این استاد رو دست کم نمیگیرم و یه چیز جالبی هم که بعدا اضافه کرده هم آخرین جمله رزومه است که نوشته این روزمه از همه کارهای آکادمیک من بیشتر مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یک شکست ازش یاد کرده. :)
پ.ن. ایده این کار رو ایشون همانطور که گفته از یک مقالهای در مجله Nature بدست آورده که این ایده رو مطرح کرده که:
نشان دادن شکستهامون به دیگران راهی بسیار قوی برای کمک به دیگران برای کنار آمدن با کاستیهاشون است.
اما وقتی فکر میکنم، میبینم به قولی، شاید شجاعت در آن باشد که در حین این شکستها هم، آدمی بتونه سرش رو بالا بگیره و بگه دارم شکست میخورم، دارم میشکنم، رد شدم، به نتیجه نرسیدم، دلم پره، درست نشد، راه نمیافته، به بیراهه دارم میرم و در همین حال هم سرش رو بالا بگیره و به آیندهای با موفقیت نگاه کنه. فکر میکنم این کار شدیدا سخت باشه. بله وقتی به ساحل سلامت (اگر بشه گفت ساحل سلامتی وجود داره) رسیدیم راحت میتونیم بگیم دریای پر تلاطمی بود اما گذر کردم، طوفانهای شدیدی داشت اما زنده رسیدم، اما در حین این طوفانها هم میشه سر به بالا گرفت؟
حسی وجود داره در من برای نوشتن در مورد این سختیها آنهم نه با نگاه افسوسخورِ ناامید بلکه با نگاهی گذرا به تمام این سختیها. اگرچه نیازمند عظمی عظیم دارم تا بندهای خجالت، معاملات اجتماعی و حرفهای مردم رو کنار بگذارم. شاید برای اون استاد افتخاری باشه که بگه بله این سختیها تموم شد و الان موفقیت در کنار من نشسته، در حالی که شکستهای زیادی رو دیدم و دید اطرافیانش نسبت به او حتی بهتر شه و همین طور هم شده. اما برای کسی که در شکستها به سر میبره آیا همان دید عمومی وجود داره؟ شاید هم به حرف مردم زیاد بها میدم، که البته میدم.
در هر صورت من این کار این استاد رو دست کم نمیگیرم و یه چیز جالبی هم که بعدا اضافه کرده هم آخرین جمله رزومه است که نوشته این روزمه از همه کارهای آکادمیک من بیشتر مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یک شکست ازش یاد کرده. :)
This darn CV of Failures has received way more attention than my entire body of academic
work
نشان دادن شکستهامون به دیگران راهی بسیار قوی برای کمک به دیگران برای کنار آمدن با کاستیهاشون است.
creating a visible record of failures is a powerful way to help other people deal with their own shortcomings.