چند وقتی بود که در گیر اخلاقی بودن/درست بودن خیلی از
هزینههایی که من و همسرم میکنیم بودم. هزینههایی که سر به فلک نمیشد و ولخرجی هم
حساب نمیشد. قبل از اینکه وارد این ماجرا بشوم
باید بگویم که مرزی مشخص بین خساست و این دغدغه اخلاقی وجود دارد. خساست یا طمع
برای جمع کردن پول فرق دارد با این دغدغهایکه تا کجا
میشود هر هزینه انجام داد و ولخرجی کرد و نگرانیِ اخلاقیای هم نداشت.
شاید اصلیترین علت برای پسانداز پول بین مردم، برای هزینههای
مهم آتی باشد مثل خرید خانه، اتفاقات پیشبینی نشده، هزینه فرزندان و ... اما
سوالی که برای من مطرح بود با وجود این فقر همهگیر شده جهانی آیا هر هزینه غیرضروریای
را میشود انجام داد؟ در مورد این هزینههای غیرضروری هم میشود بحث کرد که در آخر بهش
میرسم.
تا اینکه به طور اتفاقی به این مقاله ترجمه شده در روزنامه
شرق با عنوان «پیتر سینگر و اخلاق فقر» رسیدم که دقیقا در مورد همین موضوع صحبت
میکرد و به طور خلاصه این نتیجه را در برداشت که تا وقتی که میدانیم در صورت عدم
کمک نکردن مالی ما، فردی یا افرادی نمیتوانند زندگی کنند و از فقر خواهند مرد،
نباید صرف هزینههای غیرضروری زندگی کنیم:
«دلایل
برای محدود کردن میزان پولی که به باید به دیگران بدهیم، قانعکننده نیست. در جهان
کنونی راه گریزی وجود ندارد، جز این که بپذیریم هر کدام از ما باید درآمد مازاد بر
نیازهای ضروریاش را به کسانی بدهد که آنچنان نیازمندند که خطر مرگ تهدیدشان میکند.
درست است: شما لازم نیست که ماشین جدیدی بخرید، دکور خانه را عوض کنید یا کت و
شلوار جدید گرانقیمتی بخرید، ۱٫۰۰۰ دلار یک کتوشلوار میتواند
جان ۵ کودک را نجات دهد.»
آیا
این طرز زندگی آسان است؟: خیر
«زندگی
شرافتمندانه اخلاقی بسیار دشوار میشود، مهم نیست، واقعیت همین است.» - از همان مقاله.
این
دقیقا همان دغدغه من بود، که آیا درست است که به طور مثال یک ساعتمچی بهتر
بخریم درصورتیکه با آن پول میتوانستیم جان حداقل یک کودک را نجات دهیم؟ خوشبختانه
یا بدبختانه دیگر در دنیای کوچکی زندگی نمیکنیم و همه میدانیم که همواره یک انسان
و در آسیبپذیرترین حالتش یک کودک از فقر رنج میبرد چه در ایران و چه در آفریقا و
دیگر نمیتوان بهانهای کرد که در همسایگی من کسی در فقر شدیدی نیست. آیا همسایگی
ما رشد صدافزون نداشته؟ در همین مقاله به این اشاره میکند که آیا نباید دولتها
اینکار را بکنند اما آیا دولتها در این زمینه موفق بودند؟ و چرا همواره و هنوز
سازمانهای خیریه غیردولتیای وجود دارند که دست نیاز به سمت مردم دراز کردهاند
که به کمک ما نیاز دارند؟
بله
اینگونه زندگی کردن اصلا آسان نیست اما واقعیت این است که غیراین
بودن شاید اصلا درست نیست. اما آیا این روش زندگی کاربردی هم هست؟ بله. این گزارش
از زندگی این زوج را بخوانید که فقط با ۶ درصد درآمدشان زندگی میکنند تا بتوانند ۱۰۰هزار
دلار را سالیانه به امور خیریه تخصیص بدهند. گزارش بسیار جالبیست که اصلا تحقیقات نشان
میدهد درآمد بیشتر رضایت از زندگی را افزایش زیادی نمیدهد و تحقیقات بیشتری در
مورد همین موضوع «بخشش».
این موضوع میتواند مارا وارد بحث دیگری هم بکند که کدام
هزینههای غیرضروری است. آیا خریدن یک خانه ضروری است؟ بسته به اقتصاد یک کشور هم
بله هم خیر، مثلا در بیشتر اروپای غربی افراد خانه اجاره میکنند و بیشتر افراد
ثروتمند یا مسن خانه میخرند. اما هزینههای دیگر چه؟ مثلا خریدن یک Xbox یا یک ماشین مدل بالا یا
یک جواهر گرانقیمت. واقعیتش این است که اگر بخواهیم این منش را در زندگی خود
ادامه بدهیم باید خیلی چیزها را کنار بگذاریم و باید هزینههای مانده را صرف امور
خیریه و کمک به دیگران کنیم. خلاصه اینکه کدام هزینهها ضروری و کدام غیرضروریست بسته به منطق، اخلاق و شرایط ما دارد. ممکن است فکر کنید که چقدر زندگی خشک بدون هیجان و
شادیای خواهد بود، اما آیا امتحان کردهایم که میگوییم؟ و آیا شادی را در چیزهای
دیگر جستهایم؟
این موضوع مطمئنا در دین ما به شدت وجود دارد و کمی هم
بخاطر شرایط اجتماعی ایران دستکم گرفته میشود. منش زندگی امام علی(ع) شاید یادآورد
همین موضوع باشد و مثالها و دیگر مشاهبتهای این موضوع را به خوانندگان این وبلاگ
واگذار میکنم.
اعتراف میکنم که در اینگونه زندگی کردن راه زیادی نرفتم اما این را میدونم که راه را شروع کردهام. اگر شما هم نظری یا نقدی در این مورد دارید من رو بی نصیب
نگذارید.